۳_ ساقی

ساخت وبلاگ
ساقی

فراتی بود و سقایی و مشکی
و این خود ابتدای ماجرا بود
جگر از تشنگی می سوخت می سوخت
عطش فرمانروای کربلا بود

فدای قامت سرو رشیدش
به قربان دو چشم‌ مست عباس
جوانمردی، وفا، یعنی‌ ابااافضل
برقص آمد علم در دست عباس

کویر چشم ها را آبیاری
در آن صحرای بی آب و علف کرد
سوار اسب و مشک آب بر دوش
وفا بر عهد مولای نجف کرد

سپس برگشت از میدان و دشمن
هراسان بست راه رفتنش را
تبرک کرد با شمشیر و نیزه
به یاد مرتضی حیدر تنش را

طلوع صبح زیبا‌ را ندیدند
حجاب دوده بر فانوس ها بود
لب مرداب ها لبریز از آب
عطش در کام اقیانوس ها بود

کویر تفته در خون شعله ور شد
تن خشکیده‌ اش را مشک، تر کرد
حسین آمد به بالین برادر
لبش را با شراب اشک تر کرد

نگاه کودکان تشنه می گفت:
عمو برگرد! بی تو آب، زهر است
نوازش کن برادر زاده ها را
زلال چشم هایت موج نهر است

لب ساقی کنار نهر خشکید
فرات از غصه دائم در عذاب است
و تا روز قیامت اشک حسرت 
انیس چشم های مشک و آب است


شعر: زمان‌ گلدسته

جهت شنیدن فایل موسیقایی اثر با صدای زمان گلدسته عنوان شعر را در گوگل جستجو نمایید.

+ نوشته شده در یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵ساعت 3:20 توسط زمان گلدسته
وبلاگ رسمی زمان گلدسته...
ما را در سایت وبلاگ رسمی زمان گلدسته دنبال می کنید

برچسب : ساقی, نویسنده : zamangoldasteha بازدید : 184 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:33